English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5078 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
memoranda U برگ خلاصه یادداشت مانند
memorandum U برگ خلاصه یادداشت مانند
memorandums U برگ خلاصه یادداشت مانند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vidimus U خلاصه سندو مانند ان
epitomist U شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
digests U خلاصه کردن و شدن خلاصه
digested U خلاصه کردن و شدن خلاصه
digest U خلاصه کردن و شدن خلاصه
digesting U خلاصه کردن و شدن خلاصه
outlined U خلاصه خلاصه کردن
outline U خلاصه خلاصه کردن
outlining U خلاصه خلاصه کردن
outlines U خلاصه خلاصه کردن
bushbaby U گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies U گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
fossiliferous U فسیل مانند سنگواره مانند
lamellate U لایه مانند ورقه مانند
slipped U یادداشت
noting U یادداشت
chit U یادداشت
memos U یادداشت
memo U یادداشت
slips U یادداشت
notes U یادداشت
annotation U یادداشت
note U یادداشت
notations U یادداشت
notation U یادداشت
apostil U یادداشت
annotations U یادداشت
memoranda U یادداشت
memoire U یادداشت
chits U یادداشت
slip U یادداشت
reminiscences U یادداشت
jottings U یادداشت
endnote U یادداشت
reminiscence U یادداشت
memoir U یادداشت
memoirs U یادداشت
memorandums U یادداشت
memorandum U یادداشت
pro memoria U یادداشت
annotating U یادداشت نوشتن
annotates U یادداشت نوشتن
annotated U یادداشت نوشتن
annotate U یادداشت نوشتن
notebook کتابچه یادداشت
notebooks U کتابچه یادداشت
noting U خاطرات یادداشت
noting U تبصره یادداشت ها
noting U یادداشت کردن
notelet U یادداشت کوچک
adscript U یادداشت اضافی
advice note U یادداشت اطلاع
memorandum of understanding U یادداشت تفاهم
record U یادداشت نگارش
chitty U یادداشت-رسید
footnotes U یادداشت ته صفحه
record U یادداشت بایگانی
notepaper U کاغذ یادداشت
footnote U یادداشت ته صفحه
commentary U رشته یادداشت
commentaries U رشته یادداشت
record U یادداشت کردن
notes U یادداشت سخنرانی
note U یادداشت کردن
note U تبصره یادداشت ها
note U خاطرات یادداشت
put down U یادداشت کردن
put-down U یادداشت کردن
put-downs U یادداشت کردن
scratch paper U کاغذ یادداشت
record U یادداشت درسی
notes U یادداشت درسی
record U یادداشت سخنرانی
set down U یادداشت کردن
counter memorial U جواب یادداشت
notes U تبصره یادداشت ها
notes U یادداشت کردن
take down U یادداشت کردن
billet doux U یادداشت عاشقانه
minute U یادداشت وقایع
tots U یادداشت مختصر
notes U خاطرات یادداشت
minute U مسوده یادداشت
tot U یادداشت مختصر
to writes down U واردکردن یادداشت کردن
memoranda U اقدام به یادداشت کند
memorandum U اقدام به یادداشت کند
pad U دفترچه یادداشت لایی
message book U دفتر یادداشت پیام
memorability U قابل یادداشت بودن
diaries U دفتر یادداشت روزانه
memorandums U اقدام به یادداشت کند
diary U دفتر یادداشت روزانه
pads U دفترچه یادداشت لایی
billeted U ورقه جیره یادداشت مختصر
field book U دفترچه یادداشت نقشه بردار
commentates U حاشیه نوشتن یادداشت کردن
commentating U حاشیه نوشتن یادداشت کردن
billets U ورقه جیره یادداشت مختصر
callective note U بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
billet U ورقه جیره یادداشت مختصر
refit book U دفتر یادداشت وقایع دریایی
commentated U حاشیه نوشتن یادداشت کردن
commentate U حاشیه نوشتن یادداشت کردن
papered U یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
papering U یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
postscripts U یادداشت الحاقی اخرنامه یا کتاب
postscript U یادداشت الحاقی اخرنامه یا کتاب
papers U یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
paper U یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
billeting U ورقه جیره یادداشت مختصر
[results were] satisfactory U رضایت بخش [در یادداشت گزارش کنترل]
notate U یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
memorial U نامه یا یادداشت غیر رسمی عریضه
memorials U نامه یا یادداشت غیر رسمی عریضه
materials returned note U یادداشت مواد عودت داده شده
folio U دفتر یادداشت پوشه یاکارتن کاغذ
folios U دفتر یادداشت پوشه یاکارتن کاغذ
bindery U یات ایمنی کاربر را یادداشت کند
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
trail U یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trails U یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trailing U یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trailed U یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
sidekick U برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
write down U یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
sidekicks U برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
writes U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
readings U یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
write U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
reading U یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
quintes sence U خلاصه
synopsis U خلاصه
brief U خلاصه
scantling U خلاصه
briefed U خلاصه
briefer U خلاصه
summaries U خلاصه
briefest U خلاصه
short U خلاصه
resuming U خلاصه
shorter U خلاصه
condensation U خلاصه
shortest U خلاصه
resumes U خلاصه
resume U خلاصه
upshot U خلاصه
summary U خلاصه
synopses U خلاصه
survey U خلاصه
surveys U خلاصه
in fine U خلاصه
in short U خلاصه
abstracting U :خلاصه
extraction U خلاصه
abstracts U :خلاصه
epitome U خلاصه
abstract U :خلاصه
comprisal U خلاصه
in one world U خلاصه
compendium U خلاصه
surveyed U خلاصه
succinct <adj.> U خلاصه
short <adj.> U خلاصه
fleeting <adj.> U خلاصه
curt <adj.> U خلاصه
concise <adj.> U خلاصه
in a word U خلاصه
in one word U خلاصه
ens U خلاصه
roundup U خلاصه
roundups U خلاصه
brief description U خلاصه
abridgment U خلاصه
resumed U خلاصه
compend U خلاصه زبده
summarized U خلاصه کردن
foreshortens U خلاصه کردن
extracts U زبده خلاصه
compressible U خلاصه شدنی
extracting U خلاصه زبده
extracting U زبده خلاصه
foreshorten U خلاصه کردن
extracted U خلاصه زبده
extracted U زبده خلاصه
extract U زبده خلاصه
extract U خلاصه زبده
curtly <adv.> U بصورت خلاصه
curtly <adv.> U بطور خلاصه
precipitousness work U خلاصه نویسی
transaction U خلاصه مذاکرات
precipitousness work U خلاصه سازی
summarises U خلاصه کردن
condensing U خلاصه کردن
outline U نقشه خلاصه
condenses U خلاصه کردن
summarising U خلاصه کردن
outlining U خلاصه پیرامون
precis U خلاصه نوشتن
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
3as red as a rose
1معنی کلمه outliner در مکانیک خودرو (اتوبوس)
1wildlike
2encapsulate
1معنی کلمه procom
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com